کد مطلب:53254 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:260

جنگ تبوک











موقعی كه اسلام ظهور كرد بر روی زمین دو قدرت بزرگ ایران و رُم وجود داشت. سپاهیان رومی در جنگ بسیار باتجربه بودند و در همان زمان در جنگ با ایرانیان موفقیتهایی به دست آورده بودند.

سوریه و قسمت شرقی دریای مدیترانه از مستعمرات روم و تحت حكومت بیزانس (رُم شرقی) بودند. قلعه های جنگی تبوك بین مرز سوریه و سرزمین حجر قرار داشت.

رشد سریع اسلام و فتوحات شایان توجّه مسلمانها در عربستان امپراطور رُم را وادار كرد تا برای جلوگیری از پیشرفت اسلام چاره ای بیاندیشد. بنابراین آنها تصمیم گرفتند تا به مسلمانها حمله نموده، خاطر خود را از نگرانی راحت كنند. چنین گزارشاتی به وسیله ی كاروانهای تجارتی به مدینه منتقل می شد. حضرت پیغمبر چند نفری را به مكه و اطراف مدینه فرستاد تا هر كس به خدا و روز قیامت ایمان دارد در مدینه حاضر و آماده ی جنگ باشد. این دعوت با حسن قبول مسلمانها مواجه و مردم بسیاری حدود سی هزار نفر جمع شدند تا علیه دشمن جنگ نمایند.

این لشكركشی برای مسلمانها رنج و زحمت فراوانی دربرداشت،

[صفحه 49]

زیرا هوا بسیار گرم و آنها مجبور بودند كه مسافت زیادی را در منطقه حارّه طی نمایند تا به تبوك جایی كه معمولاً رومیها اردو می زدند برسند و همچنین آن وقت، فصل خرمن و برداشت محصول بود. از این رو آن جنگ را سخت یافتند.

میان اصحاب پیغمبر چند نفری دورو (منافق) وجود داشت كه با خرابكاری مسلمانها را از پشت خنجر می زدند. آنها كوشش می كردند تحت بهانه هایی مثل گرمی هوا، دوری مسافت و كثرت نفرات دشمن مسلمانها را دلسرد نمایند ولكن كوشش آنها بیهوده بود. وقتی فهمیدند پیغمبر (ص) تصمیم گرفته است تا عازم جنگ شود.آنها نقشه می كشیدند تا در غیاب او به خانه اش حمله برده و خانواده اش را در خارج مدینه توقیف نمایند. پیغمبر به نقشه های آنها پی برد و بر آن شد كه امام علی (ع) را به عنوان سرپرست خانواده اش در مدینه نگاه دارد تا از آنها مواظبت نماید. سپس خود را مجهز نمود تا رهسپار تبوك گردد.

منافقین از توقف امام علی (ع) در مدینه ناخشنود بودند. بنابراین شروع كردند به شایعه پراكنی این چنین: «علی از پیغمبر دستور یافت تا در این جنگ پر زحمت شركت كند و چون این جنگ در حقیقت غیرقابل تحمل است از فرمان پیغمبر سرپیچی كرده و پیغمبر از او ناراضی است.» امام علی (ع) برای رفع این اتهام ماجرا را در حضور پیغمبر شرح داد و تقاضای شركت در جنگ نمود. پیغمبر به علی فرمود: «ای برادر به مدینه برگرد زیرا هیچ كس جز من و تو نمی تواند مدینه را حفظ نماید و تو بایستی از خانواده در غیاب من محافظت نمایی.»

سپس اضافه فرمود: «آیا راضی نیستی كه نسبت تو با من مثل نسبت هارون در مقایسه با حضرت موسی باشد؟ جز اینكه بعد از من

[صفحه 50]

پیغمبری ظهور نخواهد كرد.»[1] .

بالاخره سپاه پیغمبر با زحمتهای تحمل ناپذیری به تبوك وارد شد.

مایه ی تعجب آنها بود وقتی كه حول و حوش آنجا هیچ اثری كه از وجود سربازان دشمن دلالت كند دیده نشد. به نظر می رسید آنها ترجیح داده اند تا سربازانشان را به داخل مملكت بازگردانند و یا احتمالاً گزارش اولیه كه به مسلمانان در مدینه داده شد دروغ بوده است.

پیغمبر حدود 20 روز در آنجا توقف فرمود و خبری از دشمن نشد. اما در همان زمان با رؤسای قبائل مختلف قراردادهایی منعقد نمود زیرا آنها مسیحیان با نفوذی بودند كه ممكن بود رومیها در آینده از آنها استفاده نمایند. پیغمبر اسلام ضمن مشورت با اصحاب خود به سوی مدینه مراجعت نمودند.

اگرچه تعدادی از منافقین تصمیم به كشتن او گرفتند و در راه برگشت شترش را در دامنه ی دره ای رَم دادند اما نقشه ی آنها آفتابی شد و پیغمبر جان سالم به در بردند.

اگرچه این لشكركشی نتیجه ای نداد اما هر آشنا و بیگانه فهمید كه قدرت اسلام تا آنجا رسیده است كه می تواند با بزرگترین قدرت جهان (امپراتوری رُم) مسلحانه رو به رو شود. در نتیجه بسیاری از رؤسای

[صفحه 51]

سرسخت قبائل عرب نزد پیغمبر حاضر شدند و به او ایمان آورده خود را به (شریعت) خدا تسلیم نمودند.

از طرف دیگر مسلمانان به تجربه رساندند وقتی در آینده عازم به فتح سوریه شوند چگونه با مشكلات دست و پنجه نرم كنند.

[صفحه 52]


صفحه 49، 50، 51، 52.








    1. الف- محمد بن یوسف گنجی، در كتاب كفایت الطالب، فصل دهم،

      ب- شیخ سلیمان بلخی، در كتاب ینابیع الموده، فصل ششم،

      ج- ابن كثیر، در كتاب تاریخ،

      د- سبط ابن جوزی، در كتاب تذكره، صفحه ی 12،

      ه- امام احمد حنبل، در كتاب مناقب.